جدول جو
جدول جو

معنی جرت بخاردن - جستجوی لغت در جدول جو

جرت بخاردن
جر خوردن، از هم گسستن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

پنهان شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
گیر افتادن، لو رفتن
فرهنگ گویش مازندرانی
ولو شدن، پخش شدن چیزی
فرهنگ گویش مازندرانی
روبرو شدن، مقابل شدن، ناراحت شدن، برخوردن
فرهنگ گویش مازندرانی
نر بخاردن
فرهنگ گویش مازندرانی
سر ریز کردن، تکان خوردن مایعات در ظرف
فرهنگ گویش مازندرانی
برگرداندن نظر و رأی کسی، مشورت کردن، دچار سرزنش و سرکوفت
فرهنگ گویش مازندرانی
حرکت کردن، تکان خوردن
فرهنگ گویش مازندرانی
پاره شدن پارچه و لباس، شکاف برداشتن دیوار و غیره
فرهنگ گویش مازندرانی
پاره شده
فرهنگ گویش مازندرانی
صدایی که در اثر کشیدن اجسام بر زمین بلند شود
فرهنگ گویش مازندرانی
سرزنش شنیدن، حرف خود را نگفتندم فرو بستن
فرهنگ گویش مازندرانی
به دنبال چیزی گشتن، جستجو کردن، چرخیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
جوشیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
صدای پاره شدن پارچه، صوتی آوایی که از بریدن و ترک برداشتن
فرهنگ گویش مازندرانی
پاره شدن پارچه، از کوره در رفتن ناگهانی
فرهنگ گویش مازندرانی
جر و بحث کردن، پاپو شدن
فرهنگ گویش مازندرانی