معنی جرت بخاردن - جستجوی لغت در جدول جو
جرت بخاردن
جر خوردن، از هم گسستن
ادامه...
جر خوردن، از هم گسستن
فرهنگ گویش مازندرانی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جا بخاردن
پنهان شدن
ادامه...
پنهان شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
جرت بردن
گیر افتادن، لو رفتن
ادامه...
گیر افتادن، لو رفتن
فرهنگ گویش مازندرانی
هرت بخردن
ولو شدن، پخش شدن چیزی
ادامه...
ولو شدن، پخش شدن چیزی
فرهنگ گویش مازندرانی
ور بخاردن
روبرو شدن، مقابل شدن، ناراحت شدن، برخوردن
ادامه...
روبرو شدن، مقابل شدن، ناراحت شدن، برخوردن
فرهنگ گویش مازندرانی
نر بخاردن
نر بخاردن
ادامه...
نر بخاردن
فرهنگ گویش مازندرانی
لت بخاردن
سر ریز کردن، تکان خوردن مایعات در ظرف
ادامه...
سر ریز کردن، تکان خوردن مایعات در ظرف
فرهنگ گویش مازندرانی
سر بخاردن
برگرداندن نظر و رأی کسی، مشورت کردن، دچار سرزنش و سرکوفت
ادامه...
برگرداندن نظر و رأی کسی، مشورت کردن، دچار سرزنش و سرکوفت
فرهنگ گویش مازندرانی
جم بخاردن
حرکت کردن، تکان خوردن
ادامه...
حرکت کردن، تکان خوردن
فرهنگ گویش مازندرانی
جرد بخاردن
پاره شدن پارچه و لباس، شکاف برداشتن دیوار و غیره
ادامه...
پاره شدن پارچه و لباس، شکاف برداشتن دیوار و غیره
فرهنگ گویش مازندرانی
جر بخارده
پاره شده
ادامه...
پاره شده
فرهنگ گویش مازندرانی
خرت بکاردن
صدایی که در اثر کشیدن اجسام بر زمین بلند شود
ادامه...
صدایی که در اثر کشیدن اجسام بر زمین بلند شود
فرهنگ گویش مازندرانی
حرف بخاردن
سرزنش شنیدن، حرف خود را نگفتندم فرو بستن
ادامه...
سرزنش شنیدن، حرف خود را نگفتندم فرو بستن
فرهنگ گویش مازندرانی
چرخ بخاردن
به دنبال چیزی گشتن، جستجو کردن، چرخیدن
ادامه...
به دنبال چیزی گشتن، جستجو کردن، چرخیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
جوش بخاردن
جوشیدن
ادامه...
جوشیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
جرت هکاردن
صدای پاره شدن پارچه، صوتی آوایی که از بریدن و ترک برداشتن
ادامه...
صدای پاره شدن پارچه، صوتی آوایی که از بریدن و ترک برداشتن
فرهنگ گویش مازندرانی
جر بخاردن
پاره شدن پارچه، از کوره در رفتن ناگهانی
ادامه...
پاره شدن پارچه، از کوره در رفتن ناگهانی
فرهنگ گویش مازندرانی
جر بخردن
جر و بحث کردن، پاپو شدن
ادامه...
جر و بحث کردن، پاپو شدن
فرهنگ گویش مازندرانی